مدتیست که از خواب آشفته خبری نیست آرام در میان آغوش سپید خواب میخزم قبل از آن می اندیشم به یک روز سپری شده ی دیگر از عمری به ژرفای 19 سال شادی و غم که اولی دیر می آمد و زود میرفت و دومی برعکس و هنوز حکایت ما همین است تنها تنوعی که حس میکنم آرامشی عجیب است
که وجودم را در بر میگیرد دل تنگ دوستانم هستم و با یادشان زنده میدانم اگر این روزگار اجازه بدهد آنها نیز یادی از من در ذهنشان جرقه میزند همین که هر لحظه ام با یادشان لبخندی آرام بر لبانم نقش می بندد برای تمام وجودم تا آخر هر روز کافیست
در کنارشان شادی قلبم را جشن گرفته ام و نوازش نگاهشان و آغوش لبخندشان را تجربه کرده ام و دل کوچکم برای همین لحظه های شیرین با هم بودن پر میکشد
زمان بی توجه به پیش می تازد گستاخی اش قابل تحسین است و شاید بجز این کاری بلد نیست کاش زمان نیز گاهی به پشت سرش نیم نگاهی می انداخت ...
از آن سوی افق میتوان به انتها رسیدن تابستان را تماشا کرد تابستانی که نتوانست جور خستگی هایم را بکشد حال به نظاره ی تمام شدنش و به انتظار میلاد پاییز طلایی رنگ نشسته ام
متولد پاییز همیشه عاشق به زر نشستن درختان سبز جامه ی بهاریست و عاشق دست افشانی برگ های پاییزی زیر قدم هایش
من متولد پاییزم
انتهای پاییز
آذر ...
نورافشانی مهتاب وسکوتی که به دست باد میشکند سرمایی که تا مغز استخوان انسان نفوذ میکند
میتوان با گرمای یک لبخند واقعی تمام وجود را به آتش کشید پاییز بی ریا زیر قدومت فرش زربفت می گستراند
سرود پاییز از فاصله ای به وسعت 8 روز به گوش می رسد
.سحر.
وا سحر جون
من که حالم خوبه!!!
شما خوبی؟
راستی جواب اس ام اسم ندادیییییییییییییییییییا
:(
من نمی دونم راز اینکه هرکی تو هر فصلی به دنیا اومده همون فصل مورد علاقه اش هم هست چیه. من تابستون به دنیا اومدم و تابستون رو هم دوست دارم. تو پاییز به دنیا اومدی و روز شماری اومدنش رو می کنی.
ممنون از تبریکت
راستش حساب روزا مث همیشه از دستم در رفته،آره چند روزی به شروع پاییز غریب و پر شکوه مونده..نوشتت خیلی به دلم نشست..این روزا دلم حال و هواش ابری تر ازهمیشه ست، یه زمانی پاییز برام دلگرفتگی و یاُس بود، این واسه روزا و سالایی بودکه هیچی نمی دونستم، روزایی که دلم هنوز اون شعله ای رو نداشت که سرد و سایه ی پاییز رو پر از گرمی و نور کنه.. حالا دوباره بی تاب اونم که تو تنهاییم آهنگ قدمامو رو اون فرش زرد و سرخی که گفتی به یاد بیارم... هیشکی نمی تونه خاطره هایی که از ابر و سایه ی پاییز دارم ازم بگیره..عطر و رنگی که اومدن پاییز به لحظه ها داده کمک می کنه تا دوباره ببارم.. ببارم و با قلبم بخونم
گوی طلای گداخته
بر اطلس فیروزه گون
سراسر چشم انداز
در رویایی زرین می گذرد
طلا و لاجورد
طرح پیلی در ابر و
احساس لذتی از آتش
چشم انداز را سراسر
در آستانه ی خوابی سنگین
رویایی زرین می گذرد..
بالاخره پاییز هم رسید ...
چیزی به جشن برگ های طلایی نمونده بازم خش خش برگها و صدای باد
راستی یادم رفت بگم خیلی خوشحالم که اینجا میای احسان عزیز
وه چه زیبا بود اگر پائیز بودم
وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم ..
مرسی که سر میزنی بهم امیر جان
این پاییزم اومد و هیچ...!
چیو هیچ ؟ بزار بیاد بعد بزن تو ذوقش ! روزای قشنگ درپیشه آیلین جان تو فقط خوشحال باش ببین چطوری پاییز بهت لبخند میزنه
سلام
وبلاگ زیبایی دارین
نماز و روزه هاتون مورد قبول درگاه حق تعالی قرار گرفته باشه ان شاالله
اگه لطف کنین و به وبلاگای من هم یه سری بزنین ممنون می شم
www.ghebleye-ashegh.blogfa.com
ماییم که در غیبت کبری ماندیم
www.ghebleye-mashogh.blogfa.com
آنکه در حسرت یک نیم نگه سوخت
موفق باشید
یاعلی
از پریشب حالم خوش نیس
تازه فهمیدم چی بودیم! ...کجا ...کی!
کاشکی همونم میموندیم
اما خوب تو هم تولدت تو پاییزه اینش واسم قشنگه
نمیدونم دقیق کی ولی زود زود تولدتو تبریک میگم!
سلام سحر جون از من که دلخور نشدی اخه میبینم یه مدته دیگه به وبلاگم سر نم یزنی
راستی منم متولد پاییزم به قول عشقم بهم می گه دختر پاییزی منم عاشق فصل پاییزم خیلی با اجازه عکس از تو وبلاگت برداشتم شرمنده
سلام
تولدت رو پیشاپیش تبریک میگم
موفق باشی عزیز
مرسی از همه من متاسفانه وقت ندارم به وبلاگم برسم و تو ی خونه هم نت ندارم شرمنده دوستان
وقتی که یک برگ رو میبینم که زرد شده خوشحال میشم...چون که حالا وقت دوباره شکل گیریه.........آذر رو دوست دارم به خاطر اسمش...به خاطر دوستانم.....به خاطر خودم چون که یادم میاره که کی هستم .........
سحر جان ممنون امیدوارم دیگه وب تعطیل نشه....
تولدت مبارک....