تولد تازه ترین نفرت

زیستن در پاییز، فصل اندوه بار پژمردگی و مرگ دشوار است.

روز های ابر آلود و تیره ،

آسمان گریان و بدون خورشید ،

شب های تاریک ،

بادی که آهنگ افسردگی می نوازد .

سایه های پاییز ،

سایه های انبوه و سیاه ،

تمام این ها افکار مغومی را در ادمی بیدار می کند ،
روانش را وحشت مرموزی در برابر زندگی فرا می گیرد.

از خویشتن می پرسد زاده شدن ،

پیر و فرتوت گشتن ،

مردن ... چرا؟ ...

برای کدامین هدف ؟

آری تمام این اندوه مرا تنها به یک هدف خواهد رساند ...

این من هستم که می خندم ...

فرو رفته در اندوه ...

جوکر درونم بیدار شده ...

پس از تولد تازه ترین نفرت

او هرج و مرج می طلبد

تا شاید در آرامش بخندد ... خنده ... آری ، تنها سلاحی که اندوه مرا ایمن نگه میدارد.

درون اقیانوس پر تلاطم افکار درد آورم ،

چرا که من زاده ی دردم ...

آری ، درد ...

پر از هرج و مرج و دلنشین مرا وادار به خندیدن می کند. همه چیز در این دنیا دلیلی برای خندیدن دارد.

حتی مرگ ...

مرگ ساده است و زیبا به آن لبخند می زنم برای پایانی دلنشین ...

اما ... جوکر درونم به خواب می رود ... هنگامی که از پس تمام لبخند هایم ... اندوه درونم غوغا میکند و با صدایی ترسناک می خندد به من به تمام لبخند هایم و ...

جوکر درونم به خواب می رود با لبخندی خونین ...

تا شاید ... اندوه مرا لحظه ای رها کند ...

و این هرگز ... هرگز به واقعیت نمی پیوندد ... پس جوکر درونم بیدار خواهد ماند ... چرا که اندوه ... لبخند من است .

.SOONI.

جوکر درونم بیدار شد...

درود  

جوکر درونم بیدار شد... 

باید منتظر بود و دید می خواد چیکار کنه رفتاش چیه با بقیه و به چیا قراره بخنده  

به اشکاش 

به نگرانی هاش 

به معنی کلمه دوست 

به خوردن ناخوناش از ناراحتی 

فقط یه چیز برام مونده که هنوز اتفاقی براش نیوفتاده اونم قلبمه که هنوز توی سینم می تپه میترسم اینم یخ بزنه اونوقت چه شود!!! 

جوکر من یه کم فرق داره یه چیزایی و یه کسانی براش مهمه چون هنوز یه جوکر کامل نشده! 

خیلی سعی کردم عوض شم یعنی یه جوکر کامل شم اما نشد! 

  

آخه

قلبم هنوز گرمه 

می تپه  

بلده دوست بداره  

و معنی دوست داشته شدنو میدونه همین چند روز پیش راجع به عشق توی Yahoo360 مطلب نوشت! 

ولی خب وقتی قلبشو بازی میگیرن 

وقتی عشقشو له می کنن و میشکنن چی کار می تونه بکنه جز اینکه از دوست داشتن توبه کنه!همه رو به یه چشم ببینه رو همه پا بزاره و رد بشه  

جوکر درونم بیدار شده ... 

اینبار  

عشقمو فقط به یکی تقدیم کردم ... 

 

.SAHAR.

? Have you ever danced with the devil in the pale moonlight

: ؟ !What do you think about this

 Have you ever danced with the devil in the pale moonlight?

This is the most famous sentence that Joker told to Batman when you first ask about Joker some one who knows him can tell you that…

That’s my idea about this sentence :

What do you feel when you are alone in a dark night under the moonlight ?  what about dancing with Devil under the pale moonlight? What do you feel?

I think Joker talks about when he scares

Joker talks about some thing special

I know what does the scare mean …

Im here to talk about a man who every one knows that he left this world

And I decided to to make him alive again…

Joker is a person who I found myself in his big bloody smile

It was a big question for me from when I first read about him that why should a person be such smart and how could it be …

Joker is the symbol of  being alive in times full of stress

he can return to his goal just with some thread and some knifes with different sizes !

He is laughing ! loud and louder all the time even when he scares when he is angry and that's so surprising for me in Joker's character 

He doesn’t care when he kills people and always explain about his bloody smile in different ways to every one that he wants to kill he always do anything he wants he just care about himself and he uses his mind more than technology and I think it makes him such wonderful

I planed to change some thing in me I need to keep my feelings just for mine and my real friends

I was so breakable because of my problems so I needed to change myself I started when I could know Joker more it was a start for me to laugh to anything exactly to my problems

This is all about the smart character call Joker who could teach me to laugh to anything  

.SAHAR.