-
مراسم تاج گذاری
جمعه 23 مهرماه سال 1389 17:01
درورد بر شما دوستان گرامی . امروز یک مراسم در یک آتشکده در پاسارگاد اجرا میشه . آتشکده ای در یک خانه ی قدیمی. و بعد از مراسم شب به نطدیک ترین محل به آرامگاه جد بزرگم کورش برای اثبات سر سپردگی نسبت به سرزمینم خواهم رفت به همراه تمام کسانی که از خاندان ما در این مراسم شرکت میکنند . مراسمی که سه هزار ساله برگذار میشه...
-
تولد 52 سالگیت مبارک عزیزم
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 02:23
سعی میکنم به صدات گوش کنم بلکه آروم بگیرم .هر سال وقتی تولدت رو جشن می گرفتم ، حالا یا تنها یا با یه دوست ، توی جشن تولد نبودی . ولی امسال هستی مگه نه؟ ولی نه شمعی نه کیکی نه چیزی فقط صدات . میدونم میبینی فقط غصه نخوری ها . نمیتونم گریه نکنم آخه تو خیلی عزیزی و با اینکه جای خوبی هستی ولی چه میشه کرد؟ ما آدما خیلی...
-
این یک سال ، زندگیت توی بهشت چطور بود . . .؟
جمعه 4 تیرماه سال 1389 03:12
یکسال گذشت یکسال در ناباوری ِ ما ها گذشت انگار اصلآ این درد کهنه نشده ، انگار این زخم تازست . عزیزم جونم مهربونم این یکسال ، چقدر شبا قبل از خواب باهات حرف زدم ، چند بار صداتو شنیدم و وجودتو کنارم حس کردم . چقدر قلبم به درد اومد وقتی عکساتو میدیدم ، وقتی راجع بهت میشنوم . الهی فدای خندیدنت بشم ، قربون ِ خجالت کشیدن و...
-
کلینیک ِ خدا
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 13:21
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ... خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد. آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ... و آنها دیگر نمی توانستند به قلب...
-
پروردگار ِ محترم !
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 01:57
به نقل از وبلاگ ِ روزمرگی های ما : http://manihastam.blogsky.com که اینم از وبلاگِ هرزگی های ذهن ِ ترسک ِ درونم : mataarsak.persianblog.ir نوشته : پروردگار محترم ! نظر به بررسی های به عمل آمده توسط اینجانب، علیرغم بهره مندی از تمام نعمات و الطاف حضرتعالی در مراحل مختلف زندگی، با توجه به اینکه حقیر به هیچ جایی نرسیده و...
-
معما 3 !
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 21:26
How intelegent are You? Find The Word I + opposit of w + begining of ice + twice b 4 t + 3.4 x + (1-1) + topless 0 بعدآ نوشت : جواب معما ! I opposit of W = M beggining of ice = i twice before t = ss 3.4x = y 1-1 = 0 topless 0 = u I miss you !
-
حس ِ خدا . . .
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 00:59
خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد توانت را یکی مثل نسیمی سرد طنین آمیز می گوید کنارت هستم همیشه و دل آرام میگیرد . . .
-
خدایا . . . !!!
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 16:05
خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟ ! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی . خداوندا ! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟ ! خداوندا !...
-
معما ۲
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 14:54
فرض کن این عکس تو توی آفریقاست...! و تو با یه طناب به درخت وصل شدی و مثل لنگر کشتی تو هوا معلق هستی...! یه شمع هم به آرومی داره طناب رو می سوزونه...! و یه شیر هم اون زیر واستاده تا تو بیفتی و شیره ناهارشو بخوره...! و تا زمانی که طناب سالم باشه تو هم زنده هستی ، کسی هم نیست که بهت کمک کنه...! تنها راه اینه که شیر رو...
-
سهراب !
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 02:12
زندگی ((مجذور)) آینه است زندگی گل به ((توان)) ابدیت زندگی ((ضرب)) زمین در ضربان دل ما، زندگی ((هندسه)) ی ساده و یکسان نفها ست. هر کجا هستم ،باشم آسمان مال من است پنجره، فکر،هوا ، عشق،زمین مال من است . چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟ من نمی دانم که چرا می گویند:اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست. و چرا در...
-
از طرف خدا . . .
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 16:31
به : تو تاریخ : امروز موضوع : خودت رفرنس نامه : زندگی من خدا هستم امروز می خواهم به تمامی مشکلات تو رسیدگی کنم به کمک تو هم نیازی ندارم پس روز خوبی داشته باشی من دوستت دارم و بخاطر داشته باش وقتی شرایط بنحوی هستند که تو نمی تونی از پس مشکلاتت بربیای اصلا سعی نکن که خودت پی راه حل باشی بلکه اونها را بعهده خداوند بگذار...
-
معما !!!!
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 23:22
درود سال نوتون مبارک آپ امشب یه معماست : هرکی تونست جواب بده: سه نفر کر،کور،لال میرند مسافرت ، کره میمیره ، لال چطوری به کوره بگه کره مرده ؟
-
دلم برایت تنگ شده است . . .
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1388 00:32
11 سال با این احساس با تو هم نوا شدم و خواندی ، خواندم و فریادت را فریاد کشیدم ، به تمسخر گرفته شدم ، تحقیر شدم ، اما نشکستم . . . چون تو با آن همه نشکستی . . . با لبخند گرمت جان تازه گرفتم و یخ های وجودم آب شد . لبخندی که همیشه غصه هایت را پشتش پنهان می کردی ، آهنگ زمینت تا انتهای وجودم نفوذ کرد ، اشک هایی که برای...
-
Planet Earth
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 13:07
مایکل جکسون/ آلبوم this is it Planet Earth سیاره ی زمین Planet Earth, my home, my place سیاره ی زمین خانه ی من مکان من A capricious anomaly in the sea of space متغیری بی قاعده در فضای بی کران Planet Earth are you just سیاره ی زمین آیا تو فقط Floating by, a cloud of dust پاره ای غبار سرگردانی؟ A minor globe, about to...
-
مصیبت وارده !
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 00:28
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گاهی اوقات به این فکر میکنم که همه چیز تهت کنترله و سعی می کنم برای همه ی کار هام دلیل داشته باشم و روی همه چیز نفوذ داشته باشم و به همه چیز جهت بدم . ولی همین که کارام در حال به نتیجه رسیدنه یهو همه چیز بر عکس میشه یعنی همه چیز از کنترلم خارج میشه و بهم میریزه این...
-
تولدت مبارک مایکل ...
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 12:06
امروز 29 آگوست 2009 هست و روز فرشته ... اما این عدد و این ماه تمام وجودم را مملو از شادی تولدت می کند امسال تولد 51 سالگی ات را متفاوت جشن می گیرم و تو امسال در کنار منی و شمع پنجاه و یکیمین سالگرد تولدت را خودت خاموش می کنی امسال تمام قلبم را به وجود مهربانت هدیه میکنم و با همه ی وجود یادت را در آغوش می کشم می خواهم...
-
منطق!
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 10:56
نمی دونم دقیقا چند مدت توی شک بودم واسه ی خیلی مسائلی که پیش اومد و باعث شد از چند طرف من درگیر شم البته با تنها کسی که درگیر شدم خودم بودم چون منطقم یه چیزی می گفت احساسم چیز دیگه. یکی از مسائل که ناگهانی پیش اومد و به کل از درون منو تخریب کرد و تا یه مدت ناامید و دپرس بودم، مساله مرگ مایکل عزیزم بود شاید یه عده درد...
-
ننه نصیحت کن ...!
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 03:16
به نام خالقم مدت زیادیه که می خوام اینو بنویسم: زندگی من توی مدت ده سال شکل خاصی به خودش گرفت بطوری که خیلی زود معنی خیلی چیزا رو فهمیدم مثل آزادی افکار و بیان و آزادی توی هرچیزی که فکرشو بکنید کلآ من همیشه از هفت دولت آزاد بودم این خیلی خوش آینده البته آدم هرچیزیو که بدست میاره یه چیزایی ازش گرفته میشه و من با آین...
-
تضاد ها ...!
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 10:48
گاهی وقتا آدما با کسانی زندگی میکنن که باهاشون هم جهت نیستن این دو راهی هایی که بین آدما وجود داره به صورت های مختلفی خودشونو نشون می دن و بحث و جدل های ما آدما با هم به خاطر همین اختلاف سلیقه ها و اختلاف نظر هاست . میخوام راحت بنویسم همونطوری که خودم حرف میزنم .تاحالا شده با یکی اصلآ حال نکنی؟! همونطور که تو با یه...
-
تقدیم به یک استاد ...
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1387 10:19
درود مدت زیادیه که ننوشتیم نه من نه آیلین عزیزم اما الان اومدم بگم من سر قولم هستم و نوشتن وبلاگ رو هرگز متوقف نمیکنم این نوشته رو تقدیم میکنم به تنها انسانی که شایسته ی ستایشه کسی که خیلی چیزا رو به من یاد داد. همیشه به این فکر کردم که یک انسان تا چه حد میتواند بزرگ باشد ؟ تا چه حد میتواند با ارزش باشد ؟هیچ روزی حتی...
-
سرود پاییز...
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 22:43
مدتیست که از خواب آشفته خبری نیست آرام در میان آغوش سپید خواب میخزم قبل از آن می اندیشم به یک روز سپری شده ی دیگر از عمری به ژرفای 19 سال شادی و غم که اولی دیر می آمد و زود میرفت و دومی برعکس و هنوز حکایت ما همین است تنها تنوعی که حس میکنم آرامشی عجیب است که وجودم را در بر میگیرد دل تنگ دوستانم هستم و با یادشان زنده...
-
صدایی که هرگز از گوش تاریخ نخواهد رفت...
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 18:39
سلام دوستان عزیزم این نوشته به مناسبت متولد شدن مایکل جکسون عزیزمه درواقع من اسم خودشو بیشتر از القابی که بهش دادن دوست دارم تاحالا بهش فکر کردین؟ مایکل جکسون واقعآ چه اسم قشنگی من عاشق این اسمم خود به خود هرجا این اسم رو میشنوم یاد جذابیت عجیب این انسان می افتم جالبه که مایکل از همه نظر جذاب و زیباست درونش احساسات و...
-
واقعآ چرا...
جمعه 28 تیرماه سال 1387 15:23
همیشه دلم میخواست یه پرنده یا حیوان خونگی داشته باشم ولی احساس شرمی که از اسیر کردن یک حیوان در من وجود داشت جلوی منو میگرفت تا زمانی که یه همستر خریدم این کوچولوی شیطون و گاهی بد جنس هنوز کاملآ به من عادت نکرده و من احساس میکنم دارم اذیتش میکنم ممکنه بزودی ببرمش یه جایی که با همنوعاش بازی کنه و از این تنهایی آزار...
-
امشب اشکهایت را با دستان خودم پاک خواهم کرد...
شنبه 8 تیرماه سال 1387 03:05
چشمان درخشان ماه و سوسوی یک ستاره آن سوی آسمان ...اینجا شهر است صدای قدم های دخترک بی پناهی که به دنبال سر پناهی امن کوچه ها و خیابانها را در می نوردد به گوش می رسد از سایه خویش نیز میترسد به کجا می رود؟ خود نیز نمی داند و از کجا آمده است؟ از یک خانه کوچک پشت بازارچه ...اینجا شهر است حتی در آسمانش ستارگان باید آنچنان...
-
هر آنچه در وجود من و توست ...
شنبه 1 تیرماه سال 1387 02:02
...هر آنچه در وجود من و توست ...چشمها و دست ها چشم ها مستقیم به دل افراد راه دارند و دست ها مهربانی قلب را از طریق در آغوش گرفتن و فشردن دست آنان که دوستشان داریم به آنها نشان می دهند نگاه ها در میان سکوت لب ها آنچه زبان از گفتنش عاجزست را بیان می کنند اشک آه قلب سوخته ایست که عشقش لگد مال شده است اگر روزی دستانت به...
-
June13th...
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1387 16:08
همه جا حرف از مایکل جکسون بود خیلی آزارش داده بودن ولی همچنان لبخند میزد دادگاه پشت دادگاه اتهام های جورواجور توی خونه ریشخند شدم توی فامیل بین هم کلاسی هام حتی مدیر و ناظم مدرسه هم بهم می خندیدن اون موقع چند تا نوار کاست داشتم و یه کیلیپ ... وقتی می دیدم دارم میشکنم فوری یکی از کاست هارو میزاشتم و چشمامو می بستم و...
-
عشق را پایانی نیست... خدا را پایانی نیست ...
جمعه 17 خردادماه سال 1387 16:15
آسمان همیشه برای من پر معنا ترین سکوت را فریاد می کشد سکوتی به ژرفای لبخند خدا چشمانم به آسمان عادت کرده اند و می دانم اگر آسمان را نظاره نکنم ستارگان دل تنگ نگاه همیشه منتظرم می شوند نگاهی که هر شب ساعتی به دوردستها خیره می ماند زیر لب زمزمه می کنم و منتظر پاسخ نجواهایم به همانسو چشم می دوزم سوسوی ستارگان این فانوس...
-
عشق در من جاریست...
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 03:41
...من هستم ... خودم ... با تمام وجود و قدرتم از تو می نویسم با تو می خوانم ... نمی توانم هم صدا شوم اما میتوانم که هم نوا شوم ...امشب هم بهانه تو ای تو و دوستان همیشگی ام عشق نه آنست که می پندارید عشق در تار و پود من تنیده شده است در وجود من با زمزمه های تو طنین انداز میشود هم نوا میشوم و زمزمه میکنم آرامش در وجودم...
-
طلوع چشمانت... طلوع لبخند...
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 13:11
سالهاست که می نویسم از عشقی که درونم شعله میکشد و هر لحظه که میگذرد و هر چه بیشتر در باره اش می شنوم شعله عشقم تیز تر و تیز تر میشود جوانی در من جاریست . و عشق در قلبم با هر بار تپش به درون رگ هایم جاری میشود جوانی بی عشق مانند آتشیست با شعله سرد قبل از بستن بار سفرموجودی گامهایم را اندازه گرفتم آنقدر به دنبال خودم...
-
دلم بارون میخواد ... بارون بهاری ...
جمعه 3 خردادماه سال 1387 00:52
آه خدا پس کو بارون؟ من دلم واسه گریه آسمون خیلی تنگ شده خیلی وقته رنگ یه بارون حسابی رو ندیدم نا سلامتی بهاره !!! دلم بارون میخواد ... بارون بهاری ... امسال خبری نبود هنوز چشمم به آسمونه بلکه بغضش بشکنه و باعث لبخند زمین شه ولی انگار نه انگار که بهاره ! شبها آسمون پر از چشمک ستاره ها میشه البته اگه این گرد و غبارای...