مصیبت وارده !

گاهی اوقات به این فکر میکنم که همه چیز تهت کنترله و سعی می کنم  برای همه ی کار هام دلیل داشته باشم و روی همه چیز نفوذ داشته باشم و به همه چیز جهت بدم . ولی همین که کارام در حال  به نتیجه رسیدنه یهو همه چیز بر عکس میشه یعنی همه چیز از کنترلم خارج میشه و بهم میریزه این وسط هم اعصاب من بهم میریزه و استرس باعث میشه من نتونم قدم از قدم بردارم و نه تنها درجا بزنم بلکه زانوهامم سست شه و نتونم هیچ کاری بکنم . دوتا از دوستام گفتن برو پیش یه مشاور البته یکیشون گفت خودتو به مشاور نشون بده و خوتو درست کن یکی دیگشون گفت تو و اونی که دوسش داریو جفتتون رو مشاور باید ببینه خلاصه کهشیر تو شیره اوضاع این روزای من ! تا سه ماه پیش هم از نظر کاری و هم زندگی پادشاهی بودم واسه خودم ولی یهو یه بنده خدایی تصمیم گرفت جهت منو عوض کنه الان خودشم پشیمونه ولی کلآ همه چیزو اون ریخت بهم که اگه بخوام ریشه یابی کنم  یقه  خیلی ها رو باید این وسط بگیرم که آی خلایق مریض بودین چوب لای چرخ من کردین؟ از یه طرف فکر می کنم من فسقلی چقدر می تونستم روی اعصاب و روان همه باشم که بنده خداها نتونن تحمل کنن و دنبال منهدم کردن من بودن   از یه طرفم خدا بخیر کنه هر چی آدم دور من بود از هر ده تا 9 تاش حسود و آب زیر کاه بود نمی دونم من چی دارم آخه که حسادت می کنن؟ به هر حال خدا رو شکر  که فعلآ دق نکردم ! الانم دست به دامن خدا شدم که بیا و بزرگی کن همه چیز حل شه که منم آرامش از دست رفتمو بدست بیارم  فعلآ که نسبت به هر حرکتی از طرف همه حساس شدم  وسریع واکنش نشون میدم هم ذهنم هم روحم همه در تنشه خدا بخیر کنه کم نیارم  همهی روز و شبم شده ضد حال 

حوصلتون سر رفت؟ 

ببخشید اینم نوشته ای بود برای توجیه آپ نکردن این وبلاگ 

شما زیاد به دل نگیرید 

به قول یه بنده خدایی : شما خودشو ناراحت نکن !!!

 

.سحر